۲۶۶۷::دوره

ساخت وبلاگ
اومدم کافه گودو، کافه‌های تنهاییِ منیه میز چسبیده به دیوار نشستم، جوری که کل کافه تو دید منه، یا شاید هم من، در دیدِ کافهمِنو رو بالا پایین میکنم، پاستای مورد علاقه ام رو انتخاب میکنم، یک عکس از غروب میدون انقلاب را استوری اینستا آپلود می‌کنم، پاستا میرسه، تند و تند میخورم، بی آنکه به تو یا حتی او، یا هر خر دیگری فکر کنم.اینجا، کافه‌ی بی کسی‌هایم هست، هربار که می‌خواهم به کسی فکر نکنم اینجا به من می‌چسبد، عجیب در هوس یک نخ سیگار از دست دخترک مو کوتاه میز بغلی ام، با آنکه سیگاری نیستم.پ ن:: عجب تر از حالا را تجربه نکرده بودم تا بحال:: سه شنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۶ - . | | ....................................................................................................................................... ۲۶۶۷::دوره...
ما را در سایت ۲۶۶۷::دوره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 16:27

۱۴ فوریه را، ده سال با هم جشن می‌گرفتیم آنقدر که یادم نیست قبل از این سال‌ها چه بر من می‌گذشته!حالاامروزبعد از جلسه‌ی تراپی ام، رفتم کافه کاما، همانکه نبش سهروردی و عباس آباد است، کافه‌ی مورد علاقه ام، دخترک مو بلند مشکی، مثل همیشه آمد سراغم که بگوید کجا بنشینم، اول مِن و مِن کنان گفت که جایی ندارد، نگاهی انداختم به تمام میزهای دونفره‌ای که عاشقانه نگاهِ هم میکردند. خندیدم و گفتم من یک نفرم، میز ۱۲ را نشانم داد، همانکه وسط سالن طبقه اول، کنار گلدان فیکوس بلند بود، همانجا نشستم. دخترک مو آبی آمد که سفارشم را بگیرد، مثل همیشه لته با کارلمل دست‌ساز محشرش را انتخاب کردم و گفتم کیک را خودت انتخاب کن. لبخند زد و خوشمزه ترین کیک را برایم انتخاب کرد با فیلینگ فندق. یک اپیزود از رادیو دیو را از castbox پِلِی کردم، به گمانم اپیزود پنجم بود، یک متن بلند بالا را دکلمه می‌کرد از یک شاعر آرژانتینی، نمی‌دانم نه بار گوش دادم یا ده بار، همان سه دقیقه‌ی دکلمه را می‌گویم، خیلی متنش مناسب حالم بود، انگار همه کائنات در کنار هم قرار گرفتند تا حرفی بهم بزنند ...پ ن:: روزگار غریبی‌است نازنیندیدن دوباره‌ات امروز چقدر چسبید :) اما حالا، غم چشمانت را چه کنم.:: چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۶ - . | | ....................................................................................................................................... ۲۶۶۷::دوره...
ما را در سایت ۲۶۶۷::دوره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 12:33

این روزها عجیب با خودم که نه انگار با عدم حضورت لج کرده‌امبلههه، لازم نیست برایم تکرار کنی، خودم می‌دانم که خودم خواستم که نباشی، ولی بگذار فکر کنم که تو رفتی، مثلا دست دختر مو مشکی و برنزه ی آرزوهایت را گرفتی و یکباره از زندگی عاشقانه آن رفته ای، بگذار فکر کنم که خوشبختی را داره با تمام سلول های تپلی ات مزه مزه می‌کنیاین روزها، من لج میکنم، با تو حتیولی ته ته مغزم میدانم، هیچکس برای من تو نیستو روزگاری را دارم تجربه میکنم که هیچوقت دنبالش نبودم، میسکن‌های زندگی هام شده اند لاشی‌هایی که هیچوقت حتی نگاهشان نمی‌کردم، دوست دارم تو بیای و مثل مُنجی، مثل یک سوپرمن، مثل یک مرد، مرا از این منجلاب بکشی بیرون... کاش میشد که تو بیایی با آنکه می‌دانم خودم گفتم که بروی:: جمعه ۱۴۰۱/۱۱/۲۸ - . | | ....................................................................................................................................... ۲۶۶۷::دوره...
ما را در سایت ۲۶۶۷::دوره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 12:33

معنای سوداد رو تا امروز صبح نمی‌دانستم، کلمه ای پرتغالی، یا بهتر بگویم حس و حالی که مدت ها دارم تجربه اش میکنم اسم دارد، بغضم گرفت، قلبم مچاله شد، تمام امروز را ثانیه به ثانیه شمردم تا برسم به حالا، ساعت ۲۵ ، که برسم روی تختم، بالشتم رو مچاله کنم و دوباره در مورد سوداد گوش دهم، صدای مجتبی شکوری با موزیکی حزن انگیز، برایم می‌گوید سوداد یک حس است که نمی‌شود تجربه اش کرد، ترکیبی است از اندوه، دلتنگی و آسودگی.یک حالت روحی که من خوب میفهممش، مجتبی شکوری مثال میزند، می‌گوید انگار چیزی را گم کردی، که مدت ها دنبالش گشته ای و میدانی دیگر پیدایش نمیکنی... فکر کنید معشوقی را یک عمر در طلبش بودی، و دلتنگش.... حالا ناگهان میفهمی که دیگر او را نخواهی داشت، آسودگی خیال است انگار!!انگار آب پاگی را بریزی رو قلبت،که دیگر معشوقی در کار نیست، که انگار آغوشی طلب نمی‌کند تو را، شانه ای نیست سر خم کنی دیگر، انگار باور میکنی تمام شده است و هیچ راه برگشتی نیستانگار جهنم است ولی میدانی که دیگر برزخ نیستانتهای تمام انتظارهای سخت گذشته است...پ ن:: غمگینم، در حد تاسیان غمگینم.Saudade:: پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۱ - . | | ....................................................................................................................................... ۲۶۶۷::دوره...
ما را در سایت ۲۶۶۷::دوره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : light2shadow بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 12:33